نماینده/ ایراد بزرگ سینمای اجتماعی ما این است که ما در سالهای اخیر کمتر به سمت امیدبخشی حرکت کردیم. اکثر فیلمهای اجتماعی ما رنگ و بوی سیاهی داشته است و این در شرایط خاص اجتماع امروز ایران یعنی یک آسیب اجتماعی دیگر. سینما باید بر شرایط اجتماعی موثر باشد اما ظاهرا در این سالها به شدت تاثیرپذیر شده است. این عقب نشینی از سمت خود ماست. شرایط اقتصادی خودش را بر سینمای ما به شدت تحمیل کرده است و ما وا دادهایم.
اکثرا کارهای اجتماعی ما تک لوکیشنه شده است، همه هم دغدغه بازگرداندن سرمایه دارند و این به شدت جای تاسف دارد که چرا سینمای اجتماعی ما به این وضع افتاده است. در عین حال سینمای اجتماعی به شدت هم دچار سوءتفاهم است. من خیلی اوقات خیال میکنم که سینمای اجتماعی در ایران که قرار بود بخشی از منازعات اجتماعی را حل کند، خودش تبدیل به یک منازعه جدید شده است.
من فکر میکنم راه حل کنار گذاشته شدن این منازعات، تفکیکی است که ما باید بین سینما و فیلم قائل شویم و معمولا این کار را نمیکنیم. سینما یعنی یک رسانه عمومی و قابل دسترس برای همه است. مردم میآیند و بلیط میخرند و مینشینند داخل سینما و انتخاب میکنند. اما فیلم منحصر در سینما نیست. فیلم میتواند تبدیل به یک رسانه با مخاطبان خاص شود. میتواند در تلویزیون پخش شود، در جشنواره مطرح شود، در شبکه خانگی بیاید و یا اینکه برای مخاطبان خاصی ساخته و پخش شود. مثلا فیلمی ساخته شود فقط برای نمایندگان مجلس...
ما در این تفکیک دچار مشکل شدهایم و جای سینما را با فیلم اشتباه میگیریم. سینمای ما پر شده است از فیلمهایی سیاهنما. فیلمهایی که برای مخاطب عمومی پخش میشود و فقط سیاهی و کثیفی را نمایش میدهد.
خب... من به عنوان یک مخاطب قرار است بیایم و در سینما یک فیلم سیاه ببینیم. چه فایدهای برایم دارد؟ سیاهیها را که هر روز در جامعه دارم میبینیم. چه فایده دیگری دارد؟ حالا شما در نظر بگیرید که معمولا هم این فیلمها در نهایت پایانی به دشت تلخ و ناامیدکننده دارند. یعنی یک ناامیدی و رنج افزون بر آنچه در جامعه وجود دارد هم من به مخاطب تزریق میکنم.
خب پس جای این سیاهیها، این کثیفیها و این معضلات کجاست؟ در فیلم. در فیلمی که مخاطبانش مشخص شده باشند. اینجاست که دیگر دست فیلمساز باید باز گذاشته شود. فیلمی بسازد کاملا سیاه برای مسئولان مرتبط نمایش داده شود تا چارهجویی کنند.
این تفکیک در سینمای ما وجود ندارد. من فیلمساز میتوانم فیلمی بسازم که هم مخاطب را جلب کنم، هم آن درد و معضل اجتماعی را مطرح کنم و هم راهکارهایی را به این ماجرا اضافه کنم و مردم را سرگردان نکنم، اما وقتی فیلمی میسازم که دوباره همانی که مردم میدانند را به آنها یادآوری میکنم، راهکاری هم ندارم، آخرش هم تلخی مضاعفی به مخاطب میدهم پس مردم برای چه به سینما بیایند؟
قطعا فیلمی که راهکار بدهد ببینده خودش را خواهد داشت. من مطمئنم که مردم، خیلی بهتر از ما این دردها را میدانند و درک میکنند، اگر قرار باشد که سینمای اجتماعی ما هم نهایتا منتهی به اعلام و طرح و نمایش این دردها شود، عملا کارکردی ندارد و کاری نکرده است.
من دوستان فیلمسازم را نقد نمیکنم به خودم نقد میکنم؛ در همین فیلم آخرم دائما مواظبم که این حس ایجاد نشود. دارم مشکلی را طرح میکنم که به شدت سخت و لاینحل است اما دائما مراقبم که این فیلم به این دام نیفتد که بنبستی بسازد.
از طرف دیگر به اعتقاد من، فیلمساز حق ندارد طرح موضوع کند و بعد کاملا ناجوانمردانه بخواهد موضوع را به صورتی کاملا باسمهای و سادهلوحانه حل کند و الکی امید واهی بدهد. یعنی کار سینمای اجتماعی حرکت روی لبه تیغ است، دقیقا مثل بندبازی است که با کوچکترین لغزشی، میتواند یک آسیب مضاعف برای جامعه کند.
منبع: تسنیم
نظر شما